جشن باشکوه هشتمین سالروز رهایی جناب آقای ایمان غفوری معاون محترم جمعیت طلوع رهایی رستا
يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۶ ق.ظ
به لطف و عنایت خداوند متعال جشن باشکوه معاون محترم جمعیت طلوع رهایی رستا جناب آقای ایمان غفوری در مورخه 97/1/25 در شعبه مرکزی برگزار گردید.
این روز زیبا را به جناب آقای احسان غفوری و سرکار خانم رشیدی راهنمایان گرانقدر و جناب آقای ایمان غفوری و سرکار خانم آزاد و خانواده محترمشان تبریک عرض می نماییم.
خلاصه ای از صحبتهای ارزشمند جناب آقای ایمان غفوری معاون محترم جمعیت طلوع رهایی رستا
سلام عرض میکنم خدمت همه دانشیاران و دانشپذیران عزیز خیلی خوشحال هستم که این شمع 8 را فوت کردم من 8 سال اعتیاد داشتم واعتقادم به این بود تا شمع 8 سالگیم رو هم باید فوت می کردم تا کیفیت کارم مشخص می شد وبرام خیلی مقدس هستش .
جا دارد اول تشکر کنم از آقای حبیبی عزیز از پیشکسوتان عزیز از مادرم از خواهرم که می دانم زمانیکه به من احتیاج داشت تابرایش برادری کنم من غرق در اعتیاد خود بودم و از این بابت شرمندش هستم از پدرم که قهرمان زندگی من هست تشکر می کنم از همسرم خانم آزاد عزیز واز خانواده همسرم تشکر میکنم واز خدا میخواهم که بتوانم زحمات همه را جبران کنم .
من اگر بخواهم از اعتیادم بگویم باید بگویم که من بسیار بسیار درس خوان بودم زودتر از سنم وارد دانشگاه شدم و با دوستانی آشنا شدم که من را با مواد مخدر آشنا کردند در ابتدا برام خیلی خوب بود آرامش داشتم برام خیلی ارزشمند بود بهم اعتماد به نفس می داد اما بعد از اون شدم یک مصرف کننده حرفه ای و بعد وارد نظام سربازی شدم و حالا دیگه در پادگان هم استفاده می کردم و اون زمان موادی به اسم کراک اومد که می گفتند سه تا دود بگیری تو رو سرحال می کند و میسازد و این بود که می رفتم در توالتهای پادگان و با سه دود کشیدن خودم رو می ساختم تا اینکه رئیس پادگان متوجه شد و دائم مراقبه من بود .یکروز دستم را گچ کرفتم وبرای اینکه برای مصرفه یک هفتم در پادگان مواد داشته باشم که مدام من رو نگردن لا به لای گچ وباند دستم مواد جا ساز کردم اما متاسفانه باز هم چون بهم شک داشتند من را گشتند و مواد را ازمن گرفتند و به زندان نظام افتادم و محکوم شدم خیلی دوست داشتم زندگیم تغییر کند ولی همیشه از خماری ترس داشتم ازاینکه چطوری بعدش بدون مواد می خواهم زندگی کنم ترس داشتم تا اینکه وارد گروه درمانی شدم باز هم ترس به من اجازه تغییر نمی داد و فکر می کردم هیچ کس من را درک نمی کند .کارم رو از دست دادم 6 سال سربازی رفتم کسی با اون وضعیتی که داشتم دیگه بهم کار نمی داد خیلی دوست داشتم ترک کنم ولی به همان نسبت هم مواد مصرفیم رو دوست داشتم فقط می خواهم این رو بهتان بگویم که محرکهای زندگیمان به ما اجازه نمی دهند که ترسهایمان را کنار بگذاریم , محرکها فقط باعث می شوند که ما تغییر نکنیم ومن باهرخماری که می کشیدم باز با کشیدن دو تا دود به خودم پاداش می دادم روزهای بدی را سپری کردم پولی برای مصرف نداشتم و برام خیلی سخت بود و خدارو برای امروزم شاکرم .
امروز می دانم که من با هرچیزی تحریک می شوم اگه راهنما به من می گوید مسافرت نرو باید حرف گوش کنم اگر سخت گیریهای راهنمام نبود وگوش نکردنم قطعا من امروز اینجا نبودم.
من درد زیاد کشیدم خماری زیاد کشیدم ولی این درد را زیر پتو تحمل کردم تا بیام از کمپ بیرون وبه همه ثابت کنم که با قطع مصرف هم میشود زندگی کرد .الگو داشتن به من خیلی کمک کرد در مسیر درمان سعی کنید برای خودتان یک الگو انتخاب کنید با افرادی در ارتباط باشید که بتوانید یک چیزی برداشت کنید .
آقای حبیبی بهترین الگوی من در زندگیم خواهد بود سعی کنید آدم موفق باشید در زندگی و رشد کنید .
از همه دوستان تشکر میکنم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید ممنونم
- ۹۷/۰۱/۲۶
- ۸۳۸ نمایش