تعادل
بنام خالق یگانه ومهربان
روز چهارشنبه 96/2/13 کارگاه آموزشی با موضوع تعادل به دبیری آقای سیف وآموزشگری خانم هاشمی درشعبه ابودر برگزار شد....
تعادل
ریشه کلمه تعادل ازعدل می آید،طبیعت زندگی ما،گردش شب وروز،ماه وخورشید همه اینهانشانه ای ازتعادل درجهان هستی است تااینکه مابتوانیم اینهاراالگوقراربدهیم ودرزندگی روزمره نظم رالحاظ کنیم وقتی که اعتیادواردزندگی می شودحتماتعادل ازبین میرود.
تعادل درپندار،تعادل درگفتار،تعادل درکردارسه اصل مهم درزندگی ماست.
تعادل درپندار:فردی که مصرف موادمخدرویامحرک داردهیچ وقت نمی توانددرست فکرکندوبه واسطه مصرف مثلاشیشه نمیتوانددرست به مسائل پیرامونش بیاندیشد.
تعادل درگفتار:فردی که نمیتونه افکارشو متمرکزکنه قطعادرگفتارهم نمیتونه کنترلی داشته باشه چون انسان هرچیزی که به زبون میاره دررفتارش هم انجام میده واین نشأت گرفته ازطرزفکرآن شخص است ووقتی طرزفکرمشکل داشته باشه درصحبت کردن آن فردکاملامشخص است .
تعادل درکردار:فردی که نئشه است دررفتاروکردارش کاملا مشخص است بسیارمهربان ،دست ودلبازوبخشنده می شودوهمان فردوقتی که خماراست بسیارعصبانی وپرخاشگرورفتارش کاملاعوض میشود،یعنی دوحالت نامتعادل وهمیشه تحت تأثیرموادقرارمی گیرد.
بعددیگرنامتعادلی ازدرون خانواده صورت می گیرد،خانواده ای که دراثرترکشهای اعتیادآسیب دیده وبه خاطرتشنج هایی که درخانواده اتفاق می افتدحالات ورفتارهای متفاوتی دربرخوردبادیگران پیدامی کند،من مادربلدنیستم فرزندم راکجاتنبیه وکجاتشویق کنم یاانقدربه اوبهامی دهم وحمایتش می کنم که شایدواقعادرحدتعریف نباشدومن باعث شوم که وقتی وارداجتماع شدهمیشه خودرابرترازدیگران بداند واین حس برتری دراوبه جایی برسدکه همیشه یک خلادرونی احساس کندوهمیشه خودبزرگ بین باشدواین غروربیش ازحدباعث شودبستراعتیاددردرونش بوجودآیدیابرعکس پدرومادرهمیشه فرزندشان راکوچک بشمرندویاتنبیه کلامی ورفتاری آنهانسبت به آن بچه ومقایسه هایی که بافرزندودیگری دارندخودباعث بشودکه بچه همیشه منزوی وگوشه گیرشودوازبین دوستان خودراکناربکشد وعقده حقارت وخودکم بینی پیداکندواین نامتعادلی که ریشه اعتیاداست درخانواده توسط رفتارغلط والدین صورت پذیرد،پس اگربخواهیم یک رفتاردرست باهمسروفرزندانمان داشته باشیم بایدمهارتهای زندگی رایادبگیریم وآموزشهایی براساس سن ووضعیت روحی فرزندمان رابلدباشیم،این نداشتن تعادل درخانواده می تواند به ماآسیب بزند ،مثلاوقتی پدرومادربعدازصرف شام کنارهم می نشینندوشروع می کنندبه غیبت درباره فامیل ویااطرافیان ناخودآگاه بچه یادمیگیردودروغی که پدرومادربه بچه اکتسابی آموزش می دهنددربزرگسالی برایش مشکل آفرین می شودوثأثیرات بسزایی دررفتاروگفتارویااعتیادفرددرآینده دارد.ازصبح تاشب این تعادل یانامتعادلی برایمان اتفاق می افتد.
زمانی که یک فرد مصرف کننده مواد مخدر در خانواده وجود دارد، به علت تاثیرات بیماری اعتیاد و رفتارهای مخرب فرد مصرف کننده، قواعد و مقرراتی که برای حفظ امنیت و زندگی عادی خانواده وجود دارند مختل می شوند. به این ترتیب تک تک اعضا هویت اصلی و آزادی عمل خود را از دست می دهند و دیگر نمی توانند آن طور که دوست دارند زندگی کنند به این خاطر که باید مقداری از وقت و انرژی خود را برای سر و سامان دادن کارها و برطرف ساختن مسائل و مشکلاتی که عضو مصرف کننده خانواده به وجود می آورد صرف کنند. در این میان تغییراتی که در نقش ها و قواعد حاکم برخانواده بر اثر وجود یک فرد مصرف کننده به وجود می آید، خواه ناخواه باعث بروز بی ثباتی، بی نظمی، بدگمانی و سایر موارد غیر قابل پیش بینی از این دست می شود. مثلاً ممکن است که فرد مصرف کننده به دلیل ناتوانی و بیکاری مجبور به زندگی کردن در کنار والدین به همراه همسر و فرزندانش بوده و آنها را وادار به تامین مخارج زندگی خود نماید. در این جا والدین او به جای اینکه به امورات دیگری نظیر پرداختن به بقیه فرزندانشان مشغول باشند می بایست دائم در حال رسیدن به زندگی عضو مصرف کننده خانواده بوده و از دیگر فرزندان خود غافل شوند. فرزندان دیگر نیز به همین دلیل کمتر مورد توجه قرار گرفته و دچار انواع آشفتگی های روحی و روانی می شوند.
به علت برهم خوردن نظم طبیعی و تعادل خانواده، هر یک از اعضای آن نقشی را بر عهده می گیرند که با نقش معمول آنها تفاوت دارد. برای مثال، اگر پدر خانواده الکلی باشد در آن صورت مادر که به طور معمول وظیفه اش خانه داری و تربیت فرزندان است، مجبور می شود که نقش نان آور خانه را بر عهده بگیرد. فردی که به مشروبات الکلی معتاد است سر انجام رفتاری همانند رفتار یک کودک درد سر آفرین و سرکش را در پیش می گیرد. در این میان فرزندان خانواده نیز نقشی متفاوت از آنچه که باید داشته باشند بر عهده می گیرند تا به مادر خود که تلاش می کند چرخ زندگی را بگرداند و از فروپاشی خانواده جلوگیری کند کمک کنند. معمولاً یکی از فرزندان به فرزند قهرمان در زمینه تحصیل یا کار تبدیل می شود و در خارج از محیط خانه به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند. فرزند دیگر که معمولاً کوچکتر از دیگران است نقش دلقک خانه را بر عهده می گیرد و با کارها، مسخره بازی ها و شیطنت های خود سعی می کند تا از تنش و درگیری در خانه پیشگیری کند. اجبار هریک از اعضای خانواده برای ایفای نقشی متفاوت از نقش معمول خود باعث می شود تا آنها وظیفه اصلی خود را به دست فراموشی بسپارند. برای مثال، فرزندان خانواده به جای اینکه افرادی طبیعی و عادی باشند به علت مختل شدن زندگی عادی خانواده به افرادی با رفتار ساختگی و غیر معمول تبدیل می شوند. رابطه میان زن و شوهر که باید با حمایت از یکدیگر همراه باشد به رابطه ای خصمانه و آزار دهنده تبدیل می شود.
سرافکندگی و شرمساری که از پیامدهای بیماری اعتیاد است، باعث می شود تا اعضای خانواده فرد مصرف کننده از اجتماع فاصله بگیرند و تلاش کنند تا اعتیاد عضو خانواده را از دیگران مخفی نگه دارند. برای این که دیگران متوجه نشوند که یکی از اعضای خانواده مصرف کننده است قواعد خاصی در خانواده ایجاد می شود تا هیچ یک از اعضای خانواده درباره وجود اعتیاد در خانه چیزی به دیگران نگویند. آنها به دیگران اعتماد نمی کنند و راز زندگی خود را با هیچ کس درمیان نمی گذارند. آنها همه تلاش خود برای حفظ ظاهر را بعمل می آورند و تصویری از خانواده خود برای دیگران به نمایش می گذارند که با واقعیت فاصله بسیار زیادی دارد.
تعادل دردرون وجودانسان دوبعداست ،بعدمادی،بعدمعنوی یاروحانی،بایددراین قسمت هم50درصدبه مادیات پرداخت و50درصدنیزبه معنویات واگرمدیریت وبرنامه ریزی نداشته باشیم به خودودیگران آسیب می زنیم،پس هرچیزی که ازحدش بیشترشودبه فردآسیب میزند،حالادرگروه درمانی هم چنین است اگرراهنمابه رهجوی خودمی گویدساعت 6اینجاباش کسی که می خواهدخودش راگول بزندبهانه تراشی میکندیابی خیال ازاین موضوع می گذردومسلماکسی که به رهایی فکرمیکنی نظم رادرپیش می گیردوتمام سختی هاراباجان ودل قبول میکند وآرام آرام به تعادلی نسبی وآرامشی نسبی دست پیداخواهدکرد.
- ۹۶/۰۲/۱۴
- ۳۸۰ نمایش