طلوع رهایی رستــا (شعبه ابوذر)

ترک و درمان اعتیاد بدون نیاز به بستری شدن

طلوع رهایی رستــا (شعبه ابوذر)

ترک و درمان اعتیاد بدون نیاز به بستری شدن

طلوع رهایی رستــا (شعبه ابوذر)

درتاریخ 96/2/4 جشن باشکوه پنجمین سالروز رهایی مسئول محترم شعبه مرکزی جناب اقای عنبرستانی به راهنمایی جناب آقای حبیبی در شعبه مرکزی برگزار شد.

این روز زیبا را به جناب اقای حبیبی وسرکار خانم موسوی واقای عنبرستانی وخانم عنبرستانی وخانواده محترمشان تبریک عرض می نماییم.

خلاصه ای از صحبتهای ارزشمند جناب آقای عنبرستانی ....

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما همه عزیزان دوستان گرامی پر انرژی دوستان خیلی خیلی گلم.

که خانواده درجه یک من هستند
این تعارف نیست
اهل چاپلوسی هم نیستم
انقدری که کنار شما هستم کنار خواهر و برادر خودم نیستم
از این بابت خدارا شکر میکنم
در ابتدا عید مبعث بزرگترین عید مسلمانان را به شمل تبریک عرض میکنم
امیدوارم پیرو دین اسلام باشید
و آنطور که باید و شاید پیرو عزیزان باشید
و از انها درس هایی بگیریم و درزندگی پیاده کنیم

اول تشکر میکنم از شما عزیزان با حضورتان امروز جشن مارا منور کردید
از خادمین عزیزی که جشن را محیا کردند و زحمت کشیدند.
شاید خیلی وقت ها اسمشان برده نمیشود و این عزیزان همیشه پشت صحنه هستند و کارهایشان و زحماتشان مثل دیگر اعضا به چشم نمیاید
امیدوارم برای تک تکشان جشن بگیریم تا بتوانم گوشه ای از زحماتشان را جبران کنم
تشکر میکنم از اقای احسان حبیبی عزیزم
اینکه میگویم عزیزم از صمیم قلب میگویم
نه شعار است نه اهل تملق هستم.
بخدا قسم اگر از پدرم برادرم بیشتر دوستشان نداشته باشم بی شک کمتر نیست
خیلی خیلی به ایشان زحمت دادم از همان روز اول رهایی با حال و هوای خرابی که داشتم و گرفتاری هایم
همه جوره سنگ صبورم بودند
هرروز که رهاییم اضافه شد به درد سر هایم برای اقای حبیبی اضافه شد
مثل بچه نوپایی که همه جوره از او مراقبت میکردند
از این بابت از ایشان ممنونم و برایشان از خداوند سلامتی طلب میکنم
برای خانم رشیدی بزرگوار که مثل مادرم دوستشان دارم و همیشه از ایشان ممنونم و سپاسگزارم و همیشه لطف ایشان شامل حال من شده است و به خاطر داشتن همچین فرزندی به ایشان تبریک میگویم
از خانواده ی محترمم تشکر میکنم که اینجا حضور دارند و برادرانم که نتوانستند حضور پیدا کنند
از مادر عزیزم که نتوانستند بیایند و پدرم و بقیه عزیزان که همیشه به من لطف داشتند.
و امیدوارم عمری باقی باشد تا بتوانم در شادی هاشان شرکت کنم.
تشکر میکنم از خانم موسوی گرامی چرا که به زبان گفتنی نیست
بهترین هارا برایشان آرزو میکنم و از اینکه باعث ارامش من و خانواده ام شدند از ایشان تشکر میکنم.
از خواهرم تشکر میکنم.خواهر بسیار دیدپ ولی خواهر این چنین ندیده ام که برای رهایی من هرکاری توانسته کرده است.از زندگی و جوانی خود گذشته تا بتواند مرا به رهایی برساند.چطور میتوانم تشکر بکنم؟شدنی نیست...
دستش را میبوسم و فقط میگویم خواهر عزیزم بسیار از تو ممنونم و دوستت دارم
امیدوارم حلالم کنی و بتوانم گذشته ام را جبران کنمَ
بعداز جشن رهایی به تولد یک یا دو سالگی فکر نکردم و هدفم شمع پنج سالگی بود
از خداوند میخوام در این مسیر همتی به من بدهد تا بتوانم شمع ده را هم فوت کنم.قدم هایم را در کنار اقای حبیبی برمیدارم.من همیشه دوست دارم افرادی که این بالا مینشینند پرده ای از گذشته شان را بگویند
اعتیاد بلاهای زیادی را به وجود میاورد.فرد هرچه که باشد با هر موقعیتی اورا از پا میندازد.مهم نیست چه کسی و از چه خانواده ای و در چه شرایطی باشی.همیشه گمان میکردم هیچ وقت دچار اعتیاد نمیشوم با انکه ادم های زیادی را میشناختم که فکر نمیکردم مانند انها شوم
از گذشته که بگویم قرار بود بروم و ترک کنم.از آنجا که حال روحیم چندان خوب نبود به جایی رفتم که هیچکس نباشد جز خودم و هیچ کس از من خبری نداشت.خانواده به دنبالم گشتند ولی نمیدانستند من کجا هستم.خودرا حبس کرده بودم و تنها به انتظار این بودم که همسرم به دنبالم بگردد و دررا باز کند و مرا صدا بزند.غافل از اینکه او زندگی تازه ای را شروع کرده.
مدتی گذشت و من در تنهایی خود بسر میبردم و زمانی که برگشتم کنار خانواده هیچکس به من اعتنایی نکرد حتی مغازه ای که برای خودم بود قفلش عوض شده بودبرادرم در رابرویم باز نکردچرا..چون احمد با سرو وضعی امده بود که در شأن آن خانواده نبود.

همان شب برای اولین بار به عمق فاجعه پی بردم و تاصبح در خیابان قدم زدم و آن شب روش جدیدتری برای مصرف انتخاب کردم که از کمپ یاد گرفته بودم.و شب بسیار بدی بودو این شعر رو با خودم زمزمه کردم:
ویادت هست دریک عصرپاییزی چه ها کردی
مرا تنهای تنها با دلی غمگین رهاکردی
گذشتی نرم و نرمک با نگاهی مانده در باران
بگو با روح سرگردان من چرا اینگونه تاکردی
تمام شعرهایم را برایت یک به یک خواندم بگو دیوان شعرم را چرا ماتم سرا کردی
تو رفتی و گفتی بمان با درد و تنهایی تو رفتی و ندانستی غمی شیرین برایم دست وپا کردی
همین روزا دلم میمیرد از احساس تنهایی
کسی چه میداند شاید به مرگ من کمک کردی...
بارها و بارها خواندم و گریستم.بعد به منزل خودم در جاجرود برگشتم زمانیکه در منزل بودم نوری از بیرون پنجره چشمانم را اذیت میکرد پرده را کشیدم تا کسی مصرف من رو نبیند.درد شدیدی در چشمانم شدیدتر شدطوریکه با چهار قطره هم جواب نگرفتم.احساس کردم چسب بر روی چشمانم ریخته و به ذهنم رسید که آنرا با نفت و چسب پاک کنم...و این کار رو انجام دادم.اما سوزش آن بدتر و بدتر شد..بالاخره مجبور شدم به بیمارستان بروم و درمان جدی کنم.دوره درمان ده روز طول کشید ده روز بسته بود اما پس از بهبودی من از این اتفاق درس نگرفتم و با خود فکرنکردم تا کجا میخواهم ادامه دهم.چرا همیشه فکر میکنیم فرصت هست..زمانی به خودم آمدم که دیدم همسرم کنارم نیست و طلاقش را گرفته ولی از روزی که وارد جمعیت شدم دستم را دردستان راهنمایم گذاشتم وبه اوچشم گفتم وتا به امروز هرچه او گفت همان را انجام دادم.اصلا نمیخواستم به حقارت روزهای گذشته بازگردم.و با خود گفتم باید تغییرکنم واین کار را هم کردم وتا به امروز فقط چشم گفتم.اعتیاد هیچ چیزی نمیشناسد.هر خطایی به فرد مصرف کننده میچسبد.؛دزدی خیانت بددلی...
تا وقت هست از فرصت های زندگی استفاده کنیم به خودبیاییم.گاهی وقت هاخیلی زود دیرمیشود.اما بعضی حسرت ها در دل میمانند.بسیاری از افراد دردهای زیادی از اعتیاد کشیده اند..قبل از دیر شدن به دردهای خود برسید.هیچ کس جز خود شما نمیتواند کمکتان کندچون درمانگر اعتیاد فقط خودتان هستید.هیچ کس به جای شما نمیتواند تصمیم بگیرد..غیر از خودشما.بهترین ها را برای شما آرزو میکنم امیدوارم این تولد تلنگر کوچکی باشد برای شما.وتاثیر گذار باشد.در پایان از سرکارخانم بهشتی که اکثرا بیشتر مسئولیت ها به عهده ایشان است تشکر میکنم همه شمارا دوست دارم برایتان آرزوی سربلندی و پایداری میکنم....

  • ۹۶/۰۲/۰۶
  • ۴۰۳ نمایش
  • جمعیت طلوع رهایی

نظرات (۵)

  • فریبا سلطانی
  • سلام وخداقوت  وروزتان پراز انرژی مثبت 
    جشن آقای عنبرستانی بسیار عالی بود و درود بر ایشان که قدردان راهنمایش است 
    صحبتهای آقای عنبرستاتی بسیار تاثیرگذار بود 
    سربلند وموفق باشید 
    با عرض سلام 
    تبریک عرض میکنم خدمت جناب آقای حبیبی ، سرکار خانم موسوی ، جناب آقای عنبرستان و سرکار خانم عنبرستانی عزیز
    جشن ضمن اینکه خیلی با شکوه و پر انرژی بود خیلی نکات آموزش هم در بر داشت انشاالله  سال دیگر‌ به همراه دانشیار جدیدشان شمع تولد را فوت کنند
    و بهترینها را برای این عزیزان ارزومندم

    سلام و عرض تبریک به آقای عنبرستاتی و خواهر بزرگوار
    جشن عالی بود صحبتها واقعاً تعمق برانگیز و تاثیرگذار بود
    با سلام 

    جشن بسیار زیبا و تاثیر گذاری بود . باز هم این تولد زیبا را به جناب آقای عنبرستانی  و راهنمای خوبشان جناب آقای حبیبی تبریک گفته واز خداوند بهترینها را برایشان خواستارم .
    همینطور این جشن بر خواهر بزرگوارشان سرکار خانم عنبرستانی و راهنمای خوبشان سرکار خانم موسوی عزیز مبارک باد بهترینها را از درگاه خداوند برایشان خواستارم 
    سلام وعرض ادب واحترام خدمت همه تبریک میگم اول به اقای حبیبی وبعدبه خانم موسوی وبه اقاوخانم عنبرستانی عزیزجشن بسیارباشکوهی بودامیدوارم تاپایان عمرپایداروسربلندباشید.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">